×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
سندهای بدون شرح
1387/10/04

دسته گل چهاردهم مربوط به «سندهای بدون شرح»، مندرج درفصل نامۀ ٢٠

مؤسسهء مطالعات و پژوهش های سیاسی، علاوه بر دوازده مقالهء مندرج در فصل نامهء شمارهء ١٧ خود كه تماماً در فوق پاسخ داده شد، در فصل نامهء مطالعات تاریخی شمارهء ٢٠ خود ــ مورّخ بهار ١٣٨٧ ــ نیز، در صص٢٢٥- ٢٤٣، مطالبی با عنوان «سندهای بدون شرح» در بارهء آقای حبیب ثابت، یكی از سرمایه داران بهائی ارائه داده است تا به این وسیله نیز پیروان دیانت بهائی را وابسته به رژیم پهلوی و مفسد قلمداد كند.[i]
در صفحهء ٢٢٥ در مقدمهء اسناد ارائه شدهء ساواك چنین می نویسد: «سندهای بدون شرح این شماره از فصل نامه مطالعات تاریخی را به گزیده ای از اسناد مشهورترین سرمایه دار بهایی مسلك ایران، یعنی «حبیب ثابت پاسال» اختصاص داده ایم. در این اسناد از منظر سازمان اطلاعات و امنیت دستگاه پهلوی، علت رشد او از شغل رانندگی تا ریاست بر تلویزیون و شركت های بزرگ تجاری بیان شده است. طبیعی است كه این نكات در كتاب خاطرات حبیب ثابت كه مشحون از سخت كوشی او برای طی مراحل ترقی است، یافت نمی شود. تسهیلات منحصر به فرد حكومت از یك سو، و تصاحب اموال «شوقی ربانی» كه با تقلّب و پشت هم اندازی ثابت و همردیفان او صورت گرفت، از او سرمایه داری كم رقیب ساخت. اگر سند واپسین را كه نشانگر سوداگری او در مواد مخدر است، نادیده بگیریم، و نیز هموار كردن راه رشد بهائیان در پیكرهء حكومت پهلوی را از طریق بازگذاشتن مجاری كسب ثروت و برخورداری از امتیازهای ویژه، موضوعی پیش گفته بدانیم، بی رحمی بهائیان متنفذ ــ و در این جا ثابت پاسال ــ نسبت به اموال و دارایی های رهبران فرقهء خود، از نكات ناگفته در صعود ثابت پاسال به قلهء ثروت است كه یكی از اسناد، مشروحاً در بارهء آن سخن می گوید.»
حقیقتاً انسان از سقوط یك فصل نامهء مطالعاتی ــ كه مدعی محققانه و علمی بودن است ــ به مقام و رتبهء «مطبوعات زرد»، حیران می شود! مدت هاست آنان كه زمام عملیات دگراندیش ستیزی را علنی و غیر علنی به دست دارند، از اسنادی استفاده می كنند كه آن را منتسب به ساواك می دانند! در این قسمت از فصل نامهء ٢٠ نیز از اسناد مزبور استفاده شده است. چون در مقالات قبلی راجع به مخدوش بودن اسناد مزبور و جعلی بودن بعضی از آنها مفصلاً گفته شده، در اینجا نیازی به تكرار آن نیست.[ii] اما ذكر چند نكته راجع به آنچه مسؤول عزیز فصل نامهء٢٠ درفوق از اسناد مزبور استنتاج كرده اند، خالی از فایده نیست!
مهم ترین نكتهء قابل اشاره این است كه مسؤول مزبور كتاب خاطرات حبیب ثابت را كاملاً نادیده انگاشته اند و با حذف و تخطئهء آن در واقع سعی كرده اند در مورد ایشان صرفاً بر اساس اسناد ساواك قضاوت كنند! جَلّ الخالق! چنان كه در پاسخ به مقالات فصل نامهء ١٧ ذكر شد، در این ٣٠ سال اخیر امثال ایشان بارها با استفاده از كتب خاطرات این و آن به اثبات اكاذیب و تهمت های خود در بارهء دگراندیشان پرداخته اند،[iii] امّا اینجا خاطرات آقای ثابت را كنار می گذارند! دیگر همه می دانند كه فصل نامه نویسان و امثال ایشان از هر سند و كتاب و مدركی، گزینشی استفاده می كنند تا هر طور كه شده فرضیات غلط و توهمات خود را اثبات نمایند!
تخطئه كتاب ٢٩٥ صفحه ای «سرگذشت حبیب ثابت» به قلم خود وی[iv] و عدم استفاده از آن، جز به این علت نیست كه مثلاً معلوم نشود راننده بودن آقای ثابت مربوط به قبل از جنگ جهانی دوم است كه بكلی با آنچه اینك در بارهء آن به ذهن متبادر می شود تفاوت دارد؛ جز این نیست كه معلوم نشود سند صفحهء ٢٢٦ فصل نامهء ٢٠، كه در آن آقای ثابت فاقد تحصیلات ذكر شده، دارای اشتباه است؛ جز این نیست كه كم و كیف واقعی آوردن تلویزیون و بعضی محصولات صنعتی جدید توسط مرحوم ثابت به ایران و خدمتی كه از این طریق به كشور عزیزمان شده، معلوم نشود و به جای آن توهّمات بهائی ستیزان شایع گردد؛ جز این نیست كه می خواهند صداقت بهائیان را پنهان دارند كه وقتی قاطعانه می گویند امثال هویدا و پرویز ثابتی بهائی نبوده اند، همان قدر صادق اند كه اذعان دارند مرحوم حبیب ثابت بهائی بوده اند؛...
اما جالب آن كه بررسی خود اسناد ارائه شده در فصل نامهء٢٠ نیز گویای بی اعتباری آن است. به عنوان مثال ادعای این كه آقای ثابت «بزرگ ترین قاچاقچی مواد مخدّر در ایران» بوده است (سند شمارهء٧،ص٢٤٢)، بدون مدرك و شواهد مستند قضایی، و فقط و فقط بر اساس نقل قول از یك فرد مطرح شده است! حال آن كه مضافاً اگر فردی بهائی به چنین عمل شنیعی دست یازد، از جامعهء بهائی طرد می شود. و یا آنچه در سند شمارهء ٥، صص٢٣٤- ٢٣٩ ذكر شده، صرفاً از قول یكی از برگشتگان از دین بهائی است كه به دشمنی با بهائیان قیام كرده بود.[v] و یا مطالبی كه علیه آقای ثابت در اسناد مزبور موجود است، خود متناقض با ادعای وابستگی او به رژیم پهلوی است؛ آیا جالب نیست در همان سند شمارهء یك، كه خود فصل نامه نویسان در صفحهء ٢٢٦ ارائه داده اند، نوشته شده آقای ثابت «سابقهء سیاسی ندارد؟!»
حقیقتاً تهمت تكراری و تعریف نشدهء «ارتباط با رژیم پهلوی» كه ٣٠ سال است مستمسك اقلیتی دگر اندیش ستیز برای سركوب این و آن شده، چه مفهوم و معنایی دارد؟! مثلاً اگر به جای آقای ثابت یكی از تجار مسلمان بازار، تلویزیون را برای اولین بار وارد ایران می كرد، آیا باز هم امثال فصل نامه نویسان در حقش چنین می گفتند كه با رژیم پهلوی مربوط بوده است؟! سابقهء ایشان نشان می دهد كه ابداً چنین نمی گفتند! نه تنها تاجر مزبور و عقیدهء اسلامی اش را محكوم نمی كردند، بلكه به نامش سریال تلویزیونی هم می ساختند و داد سخن می دادند كه اسلام تلویزیون را وارد ایران كرده است!
همین اخیراً آقای دكتر خز علی فرزند آیت الله خز علی خاطرهء زیر را منتشر كرده اند و معلوم نیست فصل نامه نویسان در بارهء آن چه می گویند.

«مهدی خز علی، فرزند آیت الله خز علی كه مدیر مسؤول «كتاب سفید» (ویژه اطلاعات پزشكی) است، در شماره جدید این كتاب كه اخیراً منتشر شده، با تمجید از رضا شاه نوشت كه در جستجوی رضا خانی از میان مسؤولان است تا نیاز كشور را بفهمد و نگوید برای ما صد سال زود است.
یادش به خیر، ملاقاتی داشتم با پروفسور حسابی (پدر علم فیزیك ایران)- كه خدایش رحمت كند - می گفت: «وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسیس كنم با وساطت یكی از دوستان وقت ملاقاتی از وزیر معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزیر معارف از من پرسید: «دانشگاه بسازید كه چه بشود؟» و من عرض كردم: «دكتر و مهندس ها كه برای تحصیل به فرنگ می روند، در مملكت خودمات تربیت كنیم.» و او پاسخ داد: «تربیت دكتر و مهندس برای ما صد سال زود است و باید فرنگی ها برای ما اینكار را بكنند.»
متاثر از كوته فكری وزیر معارف و ناامید از انجام رسالتی كه بر دوش داشتم از دفتر وزیر خارج شدم، رفیق شفیق كه آزدگی مرا دید برای تسلی خاطر گفت: «من می توانم از اعلیحضرت (رضا خان) برایت وقت ملاقات بگیرم مشروط به اینكه وزیر معارف نفهمد كه من این وساطت را انجام داده ام!» وقت ملاقات با رضا شاه تعیین شد، برای او طرح تاسیس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسید «كه چه شود؟» عرض كردم، به جای آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهیم و رضا شاه باز پرسید «كه چه شود؟» و عرض كردم: «این جاده ها و راه آهن را آلمان ها می سازند! مهندسین خودمان آن را بسازند و...شاه بسیار استقبال كرد و گفت بروید طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم.
فردای آنروز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب كردم كه با من چه كار دارند، دیدم یكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعلیحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنید و طرحتان را نیز بنویسید. و این همان مبلغ خرید زمین دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.
و اینكه بیش از هفتاد سال می گذرد، و تاریخ تكرار می شود،‌ به واسطه دوستی شفیق با مسئولی بلند پایه در سال ١٣٨٥ ملاقات داشتم، شرح جامعی از اطلاع رسانی و ضروریات آن را در ایران اسلامی بیان كردم، در گزارش شاهد مثال از آمریكا و اروپا داشتم، شرح جامعی از اطلاع رسانی و ضروریات آن را در ایران اسلامی بیان كردم.
اینكه در امارات با جمعیت كمتر از ٣ درصد ایران ٣ میلیون نسخه و قریب ٢ میلیون نسخه تولید می شود و در آمریكا ١٥٠ میلیون نسخه تولید می شود و راهكارهای توسعه اطلاع رسانی در ایران را به سمع مبارك رساندم، آن عزیز مسئول فرمود: «كشور ما، هنوز فرهنگ رانندگی ندارد و در مسیر هزار بار جلوی شما می پیچند، تا چه رسد به فرهنگ اطلاع رسانی، برای ما اطلاع رسانی خیلی زود است!!!»[vi]

به این ترتیب با آنچه مختصراً در فوق ذكر شد، معلوم می گردد آنچه فصل نامهء٢٠ با عنوان «سندهای بدون شرح» منتشر كرده است فاقد اعتبار تحقیقی و پژوهشی است و جز برای وارد كردن اتهامات تكراری بر بهائیان تنظیم نشده است. واقعیت این است كه ملت ایران در مسیری برگشت ناپذیر قرار گرفته است كه در آن در صورت لزوم و به موقع خود و بر خلاف روش نا مهربانان دگراندیش ستیز، با رویكردی حقیقت جویانه و منصفانه و بدون پیشداوری و تعصب، در جهت وحدت و یگانگی ملت، به تحقیق و پژوهش دست خواهد زد و خادمین حقیقی و خائنین واقعی به كشور مقدس ایران را از هر قوم و قبیله و دین و مذهب كه باشند، خواهد شناخت و در هر مورد منصفانه داوری خواهد كرد و ضمن تقدیر از خادمین حقیقی اش، گناه كسی را نیز به پای دیگری نخواهد نوشت.
امّا تا همین جا نیز از بركات اقدامات سی سالهء ضد بهائی امثال فصل نامه نویسان، همین بس كه ملت ایران به اكاذیب آنها پی برده اند و به دنبال حقیقت اند. زیرا مرحلهء اول در این تحقیق، پی بردن به اكاذیب سابق است. الحمدلله كه روح حقیقت جویی در سریان است و ایران عزیز نیز راه نجاتی جز توسل به حقیقت ندارد.

                                                                                             جانتان خوش باد
 
 

[i] سایت//www.ayam29.com نیز عین آن را از روی فصل نامه منتشر كرده است.

[ii] از جمله در همین جوابیه، ضمن پاسخ به مقالات اول و سوم و هشتم و دهم فصل نامهء ١٧، مفصلاً راجع به آن بحث شده است؛ مراجعه شود.

[iii] از جمله ضمن پاسخ به مقالهء ششم فصل نامهء١٧، با عنوان «بهائیها و اسرائیل»، كه با استفاده از كتاب خاطرات آقای مِئیرعِزری سفیر سال های ١٣٣٧-١٣٥٢ اسرائیل در ایران نوشته شده، مطالب لازم گفته شده است.

[iv] انتشارات مزدا، كالیفرنیا، ١٩٩٣.

[v] فرد مزبور یدالله ثابت راسخ است كه ذكرش در سایت های ضد بهائی نیز آمده است كه از جامعهء بهائی مطرود بوده است. از جمله نگاه كنید به:
//anti-bahai.blogsky.com/1387/03/22/post-130
در مورد پاسخ مطالب دروغ مندرج در نامهء یدالله ثابت راسخ، ضمن جواب به مقالهء دهم فصل نامهء ١٧ از آقای علی اكبر علیمردانی با عنوان «بهائیت و اوقاف» اشاراتی شده است. برای توضیح بیشتر مراجعه شود به جلد دوم كتاب «رگ تاك»، از دلارام مشهوری، صص ٣٤٤-٣٤٩.
 

 

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید