×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
دُن کیشوت های دُن کیشوت
1403/04/9

دُن کیشوت های دُن کیشوت

 

 دن کیشوتهای ایرانی بالاخره در سال ۱۳۹۷ به زیر چاپ رفت و منتشر شد ولی نتوانست در نمایشگاه کتاب در معرض دید مشتاقانش قرار گیرد. گفتند تبلیغ بهاییت است. معلوم شد که بهاییان هنوز ممنوعه اند. در ان زمان، کسانی به دفاع از نویسنده ان، یعنی دکتر بیژن عبدالکریمی برخاستند. اندیشمندانی مانند جنابان احمد محبی، تاج الدین، حسن محدثی و ....اما همان زمان هم یک سوال بدون جواب ماند و حتی طرح هم نشد.

   معلوم نشد این منتقدان ایین بابی و در واقع ایین بهایی، چه می خواهند بگویند. ایا کلا منکر موضوعی تحت عنوان امام زمان هستند یا فقط باب را یک پیامبر دروغین می دانند. در شق اول، ایا شهامت اظهار ان را هم دارند؟ بیایند و صراحتا بگویند جنبشهای هزاره گرایی یا اخرالزمانی، از بیخ و بن خرافی و عقب مانده اند خواه باب باشد و دیگرانی که تا حال مدعی بوده اند و خواه انان که ممکن است بعدا بیایند. این یک مطلب بسیار مهم ولی مغفول مانده است. ایراد انان به باب و پیروانش دقیقا چیست؟ چرا به جای اینکه لبه تیز انتقادات خود را متوجه نحوه برخورد با باب و پیروانش بکنند به این سو هجوم اورده و به ملا حسین و وحید دارابی و حجت زنجانی و دهها و صدها تن از علمای برجسته اسلام و از سوی دیگر بسیاری افراد تاجر و بازاری و پیشه ور و صنعتگر و عامی و روستایی که در پی باب روانه شدند خرده می گیرند؟ انها چه کار دیگری باید می کردند؟ شخصی مدعی شده است که قائم ال محمد است. برخی شواهد هم تاییدش می کنند ( سنه ستین و پیشگویی ابن عربی و مشخصات ظاهری و غیره). ایا وظیفه انان غیر از تحقیق در این باره بوده است؟ انها هم که همین کار را کرده اند. شما ممکن است روستائیان و از نظر شما بی سوادان و عوام را  نادان و متوهم بدانید  و بخوانید ( که واضحا بوی نخوت و غرور ابلهانه ظاهرا دانشگاهی از ان به مشام می رسد)، اما زنجانی و دارابی و گلپایگانی و نبیل قائنی و صدها تن دیگر را به چه حجتی متوهم می خوانید؟ این چه قشقرقی است که تحت لوای روشنفکری بر پا شده و انها را متهم به جهل مقدس و توهم و از این دست اتهامات می کنید؟ اینجا اصلا صحبت این نیست که باب راست می گفت یا خیر.  باب، حق بود یا باطل، کاری که پیروان او کردند بر اساس اعتقاداتشان کاری درست بود. انها در این طریق قدم گذاشتند. کاری که دیگران، نکردند و اتفاقا از سر تنبلی و کاهلی و دنیا دوستی و عافیت طلبی و خودخواهی و غرور حوزوی (همان دانشگاهی امروزین) و حب جاه و ریاست طلبی و در بهترین حالتش جهالت، نکردند. انها از کجا باید می دانستند که باب راست می گوید یا خیر؟ ایا اصلا مهلت داده شد که بطلان باب ثابت شود؟ اکثریت قریب به اتفاق که این ادعا را شنیدند، خواه میرزا اقاسی یا حسین خان حاکم فارس یا مجتهدان ریز و درشت شیراز و قزوین واصفهان و طهران و شمال و جنوب، به محض شنیدن ادعای باب، وی را تکفیر کردند. چرا؟ واضح است که منافع انان در خظر بود و اصلا و ابدا ربطی به حقانیت یا بطلان باب نداشت. بهاء الله چندی بعد از ان در باره این دست از علما نوشت:

 

" انچه از ایشان مفهوم می شود گویا به علم و باب ان، بالفطره رغبتی ندارند و در خیال ظهور ان هم نیستند زیرا در ظن و گمان، ابوابی برای نان یافته اند و در ظهور مظهر علم جز انفاق جان چیزی نیافته اند لهذا البته از این گریزانند و به ان متمسک"

  بحث ان علما و صاحب منصبان قاجاری به جای خود، اما منتقدان کنونی بابیان و بهاییان، تنها در صورتی می توانند صحبت از جهل مقدس یا ساده لوحی و بلاهت در مورد پیروان باب به میان اورند که قبل از هر چیز شجاعت وصداقت خود را ( دانش و بینش و بصیرت فعلا پیشکش) در این ادعا ثابت کنند و برای این کار، قبل از هر چیز باید صریحا و بدون هیچ ریاکاری اعلام کنند که کلا بساط اخر الزمانی و مهدویت و قائمیت، از بیخ و بن چیزی جز خرافات و جهل و عقب ماندگی و ساده لوحی و شیادی و حقه بازی و خلاصه هر اتهام دیگری که به بابیان و بهاییان می زنند نبوده و نیست و نخواهد بود. اگر این کار را نکنند، ( که بعید می دانم جرات ان را داشته باشند)، ان وقت باید در این مباحث را ببندند و پی کار خود گیرند و تازه در این صورت، شاید در ضمیرشان کمی عمق شجاعت باب و پیروانش را حس کنند. یک بار دیگر تاکید می کنم در اینجا صحبت از حقانیت و یا بطلان باب و ادعایش نیست که البته می توان و باید تحقیق نمود ولی ایا مگر می توان شجاعت باب را منکر شد؟ در ان وانفسای دوره قاجار چه کسی زهره ان را داشت که فرمان تغییر اذان را بدهد و نام خود را در ان داخل کند و مهم تر اینکه چه کسی حاضر بود این زنگوله را به گردن گربه بیندازد؟ جز ملا صادق مقدس خراسانی که نشان داد اسمی با مسما دارد. چه کسی زهره ان را داشت که بگوید برمنبر رفتن حرام است، زنان ازادند، وجود طبقه ای به نام روحانیت، مانعی در راه رسیدن به حقیقت است و هر کس می تواند شخصا خدا را بیابد، و ملخص کلام ان که چه کسی می توانست بگوید دوره اسلام، با همه عظمت و شکوه دیرینه و با همه دینی که به گردن بشریت دارد، گذشته است و عالمی دیگر بباید ساخت وز نو ادمی؟ در باره دوره تکمیلی ایین باب، یعنی ایین بهایی نیز باید وحدت عالم انسانی، تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، رفع کلیه تبعیضات، زبان و خط عمومی جهانی، صلح عمومی جهانی، تطابق علم و دین، حقوق بشر بما هو بشر، خلع سلاح عمومی جهانی، ایجاد پارلمان جهانی، ایجاد قوه مجریه جهانی، وحدت اساسی ادیان، رعایت حقوق کودکان، رفع حکم جهاد و نفی هر نوع نزاع مذهبی و بسیاری دیگر را نیز افزود.

  اما اثبات شجاعت و صداقت باب، کار بسیار ساده ای است. صرف ادعای پیامبری وی کفایت می کند. ادعایی که زهره شیر می خواست و اظهارش به تنهایی، کافی بود تا شخص را از هستی ساقط نماید. او می گفت که شرف همه به علم و دانش است و شرف علمای اسلام به فهم ایات قران است اما در حالی که کل علمای اسلام به فهم ایات قران، اظهار شرف خود می کنند، من، به خلق این ایات اظهار شرف خود می کنم. و سپس اضافه می کند که احدی تا بحال چنین ادعایی را نکرده و این مخصوص به من بوده است.

  اندکی تامل کافی است تا روشن نماید که این یک ادعای ساده نیست. بهاء الله سالیانی بعد در تحلیل این ادعای باب گفت که اگر کسی فکر و خیال چنین امری نماید، فی الفور هلاک شود و اگر قلبهای عالم را در قلبش جا دهی باز جسارت بر چنین امر مهم ننماید. بحث این نیست که این ادعا درست است یا خیر و باب، براستی یک پیامبر بود یا نه. این را در جای خود می توان و باید بررسی نمود. موضوع این است که حتی منکرین پیامبری باب نیز نمی توانند منکر ادعای پیامبری وی شوند. او ادعای پیامبری داشت و به صراحت اعلام نمود. هر کس اندک آشنایی با اوضاع ایران زمان قاجار و حتی دوران پهلوی و یا چهل و چند سال اخیر، داشته باشد بخوبی می داند که چنین ادعایی چه سرنوشت شومی را برای مدعی به ارمغان خواهد اورد. بدیهی است که باب، خود بیش از هر کس دیگر بر این سرنوشت اگاه بود و در اولین اثر خود نیز به تلویحی ابلغ از تصریح ان را خاطر نشان کرد. او با اگاهی کامل از عاقبت کار، قدم در این راه نهاد.

  اکنون نیز گروهی با نام مورخ، پای در همان راه توهین و تهمت و اتهام نهاده اند. از نامی که برای گروه خود انتخاب کرده اند (پادکست مورخ) ، وزن علمی انان مشخص می گردد. مورخ یعنی تاریخ نویس. کسی که با دید خود به جستجوی وقایع گذشتگان می پردازد و سعی می کند به حقیقت انها واقف شود. اما اینها در بهترین حالت، بازگو کننده تاریخی هستند که دیگران نوشته اند و شاید بتوانند حداکثر نام برنامه خود را پادکست تاریخی بگذارند و نه مورخ. حتی دکتر عبدالکریمی هم مورخ نیست. او حتی ادعا نکرد که یک کتاب تاریخی به نام دن کیشوت های ایرانی" نوشته است و نهایتا هم ان را " رمان " نامید. بماند که همان هم تناقضی است حل ناشدنی. وقتی هر کسی که دو کلمه راجع به فلسفه صحبت می کند را فیلسوف می نامند طبیعی است که اقای احمد هاشمی و گروهش هم خود را مورخ و از ان بی معنا تر، بی غرض بنامند. ایشان که حتی نمی تواند کلمات ساده (اما در زمینه چنین بحثی، بسیار مهم و کلیدی و اساسی)، مانند "غرس" یا " ستین" را صحیح تلفظ کند، حتی از خود آش هم داغ تر، به بازخوانی ان رمان پرداخته است. بسیاری در کامنتهای ذیل ان برنامه و در مقالاتی جداگانه ۱، ایرادات اساسی این برنامه را ذکر کرده اند که این قلم را از تکرار ان بی نیاز می کند اما با این وجود دو مورد بسیارمهم را تکرار می کنم. تک منبعی بودن و لحن تمسخر و واضحا اهانت الود. گذاشتن نام نقد و انتقاد بر این لودگی و توهین و تمسخر و به این وسیله خود را مبری کردن و بلکه مقبول و موجه نامیدن، بسیار بیجاست و بدتر از ان این که مدام به مخاطب می گوید قضاوت با شماست. به یاد ان خبرنگاری افتادم که در تهیه گزارش خود از مردم می پرسید نظر شما در باره امریکای جهانخوار که دهه ها کشور ما را غارت کرده و خون جوانان ما از چنگالهایش می چکد و حال هم با تحریمهای خود، باعث گرسنگی و فقر و رکود اقتصادی و دهها جنایت دیگر شده است چیست؟. این مورخ خود خوانده، ان چنان با تمسخر می گوید که باب در کودکی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی فامیل خود بزرگ شد و به تجارت پرداخت و لذا  افسرده گردید و همین باعث شد تا ادعای پیامبری کند که گویی پیامبر اسلام پس از پایان تحصیلات و اخذ درجه دکترای الهیات ادعای رسالت نمود. ایشان فراموش کرده یا اصولا نمی داند که این دقیقا شرح حال حضرت محمد نیز می باشد و هر چه در باره این می گویی شامل ان هم می شود. یکی دیگر از همین به اصطلاح مورخین، پا را از این هم فراتر نهاده و مدعی شده است که اصولا بیوگرافی باب قبل از اظهار پیامبری، یک بیوگرافی ساختگی و الگو برداری از زندگی پیامبر اسلام است.۲از این مورخ بگذریم که اصولا بی دین و بلکه ضد دین است و حداقل این است که تفکر خود را صادقانه ابراز می کند ولی ایا اقای احمد هاشمی هم همین تفکر را دارد؟ او و امثال او باید بدانند که ادیان، شباهتهای بسیاری با یکدیگر دارند و این مورخان باید مراقب باشند که مصداق ایه قران نشوند که  می گوید خانه های خود را با دستهای خود ویران می کنند.۳ مثلا اگر کسی به اقای احمد هاشمی بگوید شخصی به درون یک غار رفت و با حالتی مضطرب و پریشان بیرون امد به حدی که همسرش نگران سلامتی او شد و سپس ادعای پیامبری کرد، یا شخصی در بیابان با یک درخت شعله ور مکالمه کرد و ناگهان تبدیل به یک پیامبر شد، ایشان در پاسخ چه خواهد گفت؟ ایا چنین پادکستی خواهد ساخت یا اقای عبدالکریمی چنان رمانی خواهد نوشت؟

   این نکته قابل تامل است که در این زمانه تقریبا هیچ فرد بابی وجود ندارد و عمده بابیان، به ایین بهایی گرویدند لذا هر اتهامی که به بابیان می زنند، در واقع خطاب به بهاییان است. اگر فریاد بر می اورند که ای مردم، بابیان چنان بودند و چنین کردند، می خواهند بگویند بهاییان چنین هستند یا چنان. بهاییان ایران، اصلا ابایی ندارند که مورد نقد قرار گیرند و از انها سوال شود و انها نیز پاسخ خواهند داد البته اگر این اجازه به انها داده شود. اما جناب احمد هاشمی و دیگران باید بدانند که این جامعه ایرانی صلح طلب، تحت شدید ترین تبعیضات هستند. وقتی جامعه ای در اقلیت قرار دارد و تمامیت یک حکومتی هر چه بخواهد بر سر انها می اورد، ساختن چنین برنامه هایی را نه تنها نمی توان نقد سازنده نامید بلکه در واقع تلاشی است برای تشدید هر چه بیشتر این تبعیضات و مصداق اصح و اتم نفرت پراکنی. اقلیتها در مقایسه با اکثریت، اسیب پذیرتر هستند لذا هر چه می خواهید در باره بهاییان بگویید و بنویسید و بسازید، اما متوجه پیامدهای ان هم باشید.

   راستی یک چیز دیگر. بهاییان چه اهمیتی دارند که این همه به انها حمله می شود؟ مهاجمان از چه می ترسند؟ سریال تلویزیونی می سازند، نشریه ۳۲۰ صفحه ای و ویژه نامه ۶۴ برگی رنگی تهیه می کنند و رایگان توزیع می نمایند. یک متخصصشان می گفت بهاییان هیچ اهمیتی ندارند و هیچ حرف جدیدی هم برای گفتن ندارند و همین که به انها اهمیتی ندهیم و در باره انها هیچ نگوییم، به مصداق الباطل یموت بترک ذکره، خود بخود فراموش می شوند و از بین می روند. همین شخص در ادامه همین حرف خود بیش از نیم ساعت به انتقاد از بهاییان پرداخت. انسان به یاد ان شخصی می افتد که سه چهار ساعت در باره فواید سکوت و کم حرفی سخنرانی می کند. براستی چرا؟ هیچ کس نزند بر درخت بی بر سنگ.

 

سعید کوشا

٩ تیر ١٤٠٣

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشت ها:

۱-//www.tribunezamaneh.com/archives/381113

//www.velvelehdarshahr.org/node/647

۲-محسن بنایی نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام، در برنامه صفحه اخر مهدی فلاحتی در صدای امریکا، (//ir.voanews.com/a/7606320.html

) دقیقه ۴۸ تا ۵۰

۳-  يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ  سوره 59, آیه 2

نظر خود را بنویسید