×
صفحه نخستدرباره سایتشرایط استفادهحریم خصوصیتماس با ما
ولوله در شهر ۱ولوله در شهر ۲ولوله در شهر ۳طلوع عشق
نگاشته هادیدگاه هانکته ها
آثار بنیانگذاران دیانت بهائیپیام های بیت العدل اعظمگزارش ها و بیانیه هاآثار نویسندگان بهائی

برای شروع یا قطع اشتراکتان در خبرنامه سایت، آدرس ایمیل خود را در ذیل وارد کنید.

ثبت نام
قطع اشتراک
twitter
×
ولوله در شهر - شمارۀ اولولوله در شهر - شمارۀ دومولوله در شهر - شمارۀ سومطلوع عشق
سایت "بهائیان ایران" سایت رسمی جامعۀ بهائی ایرانگلچین پیام های بیت العدل اعظمسرویس خبری جامعۀ بهائیعالم بهائی: جامعۀ جهانی بهائیزندگی حضرت بهاءاللهکتابخانۀ بهائیعهد و میثاقآئین بهائیدنیای بهائینقطه نظرنگاهکسروی و کتاب «بهائی گری»پروژه های بهائیسایت جامعۀ جهانی بهائیسایت ضیافت نوزده روزهتلویزیون نوینرادیو پیام دوستسایت تعلیم و تربیتسایت ازدواج بهائی
امّا پاکستان
1387/10/10

ولوله در شهر ۱


درصفحۀ 6 ایّام تحقیق غریبی ازآقای رضا قریبی دربارۀ «پیوند دیرپا با استعمارتزاری» ارائه شده كه یكی ازجوانان بهائی كه به سفارش جام جم تحرّی درآن نموده، پاسخ زیر را تقدیم داشته.

حکایت کنند که دانش آموزی از درس جغرافیا، فقط در مورد کشور پاکستان اطّلاعات جامعی داشت. روز امتحان معلم از او پرسید که رودها و کوهها و شهرها و محصولات مهمّ فرانسه را نام ببر. وی با این که هیچ چیز در باره فرانسه نمی دانست خود را نباخت و با قیافه حق به جانب گفت:
فرانسه؟ آهان بله فرانسه. فرانسه رودها و کوهها و شهرها و محصولات مهمّی دارد درست مثل پاکستان. امّا پاکستان، پایتخت آن اسلام آباد است و شهرهای آن کراچی و پیشاور و لاهور و.....معلّم متحیّر و متعجّب گفت: خیلی خوب بگو ببینم صادرات چین چیه؟ و دانش آموز که دیگر به قول معروف راه افتاده بود بلافاصله گفت: چین خیلی صادرات داره. همه چی صادر می کنه، از شیر مرغ گرفته تا جون آدمیزاد، به همه کشورا هم چیز صادر می کنه، به پاکستان هم صادر می کنه، امّا پاکستان...

و مجددّاً، مفصّلاً در باره پاکستان داد سخن داد و به همین ترتیب معلّم از هر کشوری که پرسید، دانش آموز رند، با ترفندی آن را به پاکستان ربط داد وبا گفتن جمله معروف خود یعنی «امّا پاکستان،» از پاکستان گفت. ناگفته نماند که معلّم دانا هم این رندی او را با یک صفر دو گوش پاداش داد. نام این دانش آموز رند و زرنگ رضا قریبی بود که این صفر هم او را متنبّه نکرد و کماکان این رویّه را دنبال می نمود بلکه در جایی به ثمر نشیند. سالها گذشت تا این که بخت و اقبال به او روی آورد و روزنامه ای به نام جام جم که آوازه شهرت وی را در این فن شریف شنیده بود از وی دعوت بعمل آورد و یک صفحه از ویژه نامه مخصوص خود با نام ایّام را به او هبه نمود. وظیفه او این بود که ثابت نماید که پدر حضرت بها ءالله یعنی میرزا عبّاس نوری ملقّب به میرزا بزرگ وزیر از عاملان و دست نشاندگان استعمار تزاری است. امّا از بخت بد هر چه گشت هیچ چیز در این باره نیافت. ماموران ایّام نیز مرتباً سر می زدند و از نتیجه کار، جویا می شدند نزدیک بود که ایّام نه به کام، که ناکام گردد که بناگاه فرشته نجات رسید. بله، او کسی نبود جز شاهزاده امام وردی میرزا پسر فتحعلی شاه. وی نهایتاّ مقاله خود را چنین نگاشت که:

بله در باب ارتباط میرزا بزرگ نوری با استعمار تزاری روس، باید بگویم که او منشی امام وردی بود و امّا امام وردی، بله، خانه او منزلگاه سفرای روس بود و با توجّه به این که روسها بی جهت که سرشان را پایین نمی اندازند و به منزل کسی بروند نتیجه می گیریم که روسها در ماجرای مرگ فتحعلیشاه دست داشته اند. این امام وردی معلوم الحال، در جریان انتقال سلطنت از فتحعلی شاه به محمّد شاه، به رقبای شاه جدید پیوست و 15 هزار سرباز برداشت و به قزوین رفت تا راه ورود بر شاه جدید و وزیرش قائم مقام را به پایتخت ببندد که البته افتضاح کرد و شکست خورد و به ایلچی روس پناهنده شد و مصونیّت سیاسی یافت و لذا هنگامی که بقیّه را داغ و درفش می کردند وی به اصطلاح قسر در رفت. خلاصه سال بعد جمعی از شاه زادگان مخالف شاه (و از جمله همین امام وردی ملعون) به قلعه اردبیل فرستاده شدند و سه سال بعد با دو برادرش ظلّ السّلطان و رکن الدّوله از آنجا گریخت و به روسیه پناهنده شدند. دولت روسیّه می خواست به آنها پول و خانه و امکانات دهد امّا آنها توقعّات بیشتری داشتند که من اینجا نمی خام اونارو بگم. به هر حال امپراتور قبول نکرد. از آن طرف محمّد شاه هرات را محاصره کرد و نیکولای اول به ایروان رفت. و چون نمی دانم چه جوری شد که دولت روس یه چند وقتی بود که بر خلاف قبلاً ها، با دولت ایران خوب شده بود و از اونا حمایت می کرد بنابراین امام وردی به عثمانی پناهنده شد که این یکی یعنی دولت عثمانی، با انگلیس ارتباط های مشکوک داشت. دو باره تزار با امام وردی خوب شد و نزد شاه وساطت امام وردی را کرد و ظلّ السّلطان هم خود خودش، یک نامه به پالمرستون وزیر خارجه انگلیس نوشت و اقرار کرد که هفت ماه در حمایت دولت روس بوده اند. سرتان را درد میارم امّا دانستن این ها برای اثبات جاسوسی این بهائیها بسیار بسیار لازمه، خلاصه این سه نفر پس از ورود به عثمانی در خط سازش با انگلستان افتادند که خود داستانی دراز و عبرت انگیز دارد و اگر عمری باقی بود و ایّام به کام بود براتون می گم. ضمناً این امام وردی که شما در مورد اون از من پرسیدید، داماد محمّد خان قاجار و شوهر خواهر پسر وی، محمّد حسن خان سردار ایروانی بود. اینارو با جزئیّات دقیقش برای این می گم که یه وقت فکر نکنید من راجع به میرزا بزرگ نوری و اینکه با استعمار روس پیوند داشت هیچی نمی دونم. بله تاریخ هر دوی این ها یعنی محمّد حسن خان و محمّد خان را از وابستگان سیاست روسیّه در ایران می شناسد. عبّاس امانت (مورخ بهائی تبار) از محمّد حسن خان با عنوان یکی از تحت الحمایگان جاه طلب روسیّه یاد می کند. می بینید که بهائی ها، خودشون هم اعتراف کردند تازه محمّد حسن خان سردار، از قضا متّهم به دخالت در توطئه ترور نافرجام ناصرالدّین شاه بود که حسین علی بهاء نیز در ردیف متّهمان ردیف اول آن قرار داشت. ملاحظه می کنید که همه چیز جور در میاد. پس همتون متوجّه شدید که چه ارتباط عمیقی بین میرزا بزرگ نوری و تزار بود. شایان ذکر است که هیچ کس قبل از من متوجّه این قضیّه نشده بود خب حقّ هم داشتند که سر در نیارن. چون کار ساده ای نبود من هم با هزار زحمت متوجّه شدم. البته محیط جام جم هم خیلی کمک کرد که من همین جا از همشون تشکر می کنم.[i]

و به این ترتیب بود که آقای رضا قریبی این بار هم پاکستان خود یعنی «امام وردی میرزا» را پیدا کرد.جالب است که بدانید خود آقای قریبی در همین مقاله می نویسد که: «میرزا عبّاس نوری از 1230 ه ق به وزارت امام وردی منصوب شد» دقّت کنید این تاریخ یعنی پنج سال قبل از تولّد حضرت باب و سی سال قبل از اظهار امر ایشان..نمی دانم خوانندگان مقالۀ او، این بار چه نمره ای به او می دهند. 
 

 


 

[i] به نقل از ویژه نامه جام جم 6/6/1386 با کمی دخل و تصرّف، تأکید می کنم فقط با کمی.

مقاله قبلی

مقاله بعدی

نظر خود را بنویسید